نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: ميخوام دوست پسر قبلیم رو فراموشش كنم...

1081
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6314
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Post ميخوام دوست پسر قبلیم رو فراموشش كنم...

    سلام من ٢٢ سالمه ٢ساله با يه پسرى دوست شدم ،يك ساله اول دوستيه خيلى خوبى داشتيم و من واقعن عاشقش بودم بعد يه سال به مشكلاتى خورديم كار نداشت ماشين نداشت واقعا خسته شدم ديدم زنش كه نيستم تحمل كنم قصد ازدواجم نداشت گفتم وقتى كساى بهتر هستن برم با اونا يه مدت ،تا اينكه با يه پسر ديگه دوست شدم كه واقعا دوسم داره و قصدش ازدواج ،همه چيش از قبليه بهتره اما من هنوز با دوست پسر قبليم در ارتباطم و نميتونم فراموشش كنم يعنى دارم به اين جديده كه چهار ماه دوستيم خيانت ميكنم من واقعن نمى دونم بايد چى كار كنم برم پيشه روانپشك روانشناس روانكاو ؟!!؟!خيلى سعى مي كنم كه جوابشو ندم اما وقتى ٢هفته ازش خبر ندارم خودم دلم پر مي زنه كه باهاش حرف بزنم مى خوام فراموشش كنم بدون اينكه دلم تنگ شه ...

  2. کاربران زیر از farzane بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6226
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    13
    تشکر شده 38 بار در 27 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ميخوام فراموشش كنم...

    باسلام
    عزیزم حتما به یک مشاور رجوع کن
    و سعی کن بیشتر بخدا نزدیک شی که این روابط اصلا و اصلا پایان خوشی نداره

  4. کاربران زیر از misha.arjoman بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4385
    نوشته ها
    528
    تشکـر
    1,425
    تشکر شده 866 بار در 371 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ميخوام فراموشش كنم...

    سلام عزيزم...
    اين بي هدف بودن تو رابطه قبلي شمارو از اون دور كرده و بهتون اجازه داده تا فرصتهاي ديگه رو كه هدف مشخصي داره بسنجيد...
    دلتنگي و وابستگي شما به خاطر رابطه طولاني و قطعا عاطفيي بوده كه با هم داشتين ...
    و البته اين بزرگترين اشتباه شما بوده كه هدف رابطه تونو از همون ابتدا مشخص نكردين...
    مسلما بعد از 2 سال زمان زيادي براي فراموشي لازمه...
    اما الان كه شما به شخص ديگه اي جواب دادين و تو مرحله شناخت براي ازدواج هستين ميتونه اين فراموشي و قطع رابطه براتون راحت تر باشه....
    به شرطي كه اراده كنيدو هر چيزي كه باعث ياد اوري فرد قبلي و خاطراتش ميشه رو از زندگي روزمرگيتون پاك كنيد...
    با منطق پيش بريد و اين احساس ناشي از طولاني شدن زمان با او بودن رو از ذهنتون دور كنيد و براي خودتون جا بندازين كه زندگي بايد در كنار احساس هدفدار و منطقي باشه...
    اگه ايشون قصد ازدواج ندارن حتي اگه كارو ماشين هم داشته باشه براي شما چه سود؟....
    در ضمن فعلا به هييييييچ عنوان در مورد رابطه گذشته تون با فرد جديد حرفي نزنيد....
    فرد جديد رو با كنترل احساساتتون بسنجيد و هرگز اجازه ندين كه باز بدون وجود وجه مشترك وابسته بشيد...

    شااااد باشيييد
    امضای ایشان

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ميخوام فراموشش كنم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط farzane نمایش پست ها
    سلام من ٢٢ سالمه ٢ساله با يه پسرى دوست شدم ،يك ساله اول دوستيه خيلى خوبى داشتيم و من واقعن عاشقش بودم بعد يه سال به مشكلاتى خورديم كار نداشت ماشين نداشت واقعا خسته شدم ديدم زنش كه نيستم تحمل كنم قصد ازدواجم نداشت گفتم وقتى كساى بهتر هستن برم با اونا يه مدت ،تا اينكه با يه پسر ديگه دوست شدم كه واقعا دوسم داره و قصدش ازدواج ،همه چيش از قبليه بهتره اما من هنوز با دوست پسر قبليم در ارتباطم و نميتونم فراموشش كنم يعنى دارم به اين جديده كه چهار ماه دوستيم خيانت ميكنم من واقعن نمى دونم بايد چى كار كنم برم پيشه روانپشك روانشناس روانكاو ؟!!؟!خيلى سعى مي كنم كه جوابشو ندم اما وقتى ٢هفته ازش خبر ندارم خودم دلم پر مي زنه كه باهاش حرف بزنم مى خوام فراموشش كنم بدون اينكه دلم تنگ شه ...
    سلام

    عزیز همینه میگم که سن ازدواج امروز حداقل 25 ساله, دوستی سالم بین دو جنس مخالف از لحاظ علمی هیچ مشکلی نداره و باعث رشد و نمو وشناخت میشه.بشرطی که دیدگاه دو طرف انسانی و پاک باشه نه صرفا جنسی و به قولی معذرت میخوام که اینو میگم حتی به طرف مقابل به صورت آلت جنسی نگاه کنند.

    ارتباط با دو نفر در عین واحد از نوعی که شما دارید حتما غلطه و دیر یا زود متوجه ضرر و زیانش خواهید شد. الان همانطور که گفتم اصلا سن ازدواج نیست در دنیای امروز به مطالعه و درس و ورزش و دوستان خوب بپردازید. راجب انسان و روان انسان و عشق و ازدواج بیشتر بخوانید و بدانید. حتما به یک مشاور خوب خانم رجوع کنید. موفق باشید

    اگر سوالی داشتید به صورت نقل قول بپرسید که در جریان قرار گیرم.ممنون

  7. 2 کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    43959
    نوشته ها
    72
    تشکـر
    133
    تشکر شده 20 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ميخوام فراموشش كنم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز همینه میگم که سن ازدواج امروز حداقل 25 ساله, دوستی سالم بین دو جنس مخالف از لحاظ علمی هیچ مشکلی نداره و باعث رشد و نمو وشناخت میشه.بشرطی که دیدگاه دو طرف انسانی و پاک باشه نه صرفا جنسی و به قولی معذرت میخوام که اینو میگم حتی به طرف مقابل به صورت آلت جنسی نگاه کنند.

    ارتباط با دو نفر در عین واحد از نوعی که شما دارید حتما غلطه و دیر یا زود متوجه ضرر و زیانش خواهید شد. الان همانطور که گفتم اصلا سن ازدواج نیست در دنیای امروز به مطالعه و درس و ورزش و دوستان خوب بپردازید. راجب انسان و روان انسان و عشق و ازدواج بیشتر بخوانید و بدانید. حتما به یک مشاور خوب خانم رجوع کنید. موفق باشید

    اگر سوالی داشتید به صورت نقل قول بپرسید که در جریان قرار گیرم.ممنون
    سلام من هم عاشق یک پسری شدم ک اونم از من خوشش میومد ولی رابطه ی جنسی خواست منم گفتم نه و تموم شد ولی با ناراحتی خب وقتی من دوسش دارم چرا باید رابطه رو بخواد

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2020
    شماره عضویت
    45805
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ميخوام دوست پسر قبلیم رو فراموشش كنم...

    با سلام و وقت بخیر
    من این تایبیک رو اتفاقی دیدم و از جایی که خیلی در این زمینه تحقیق کردم میخوام چند کلامی در این باره حرف بزنم و تجربیات خودم رو هم بگم. خیلی طولانیه ولی هر دختری این پست رو بخونه به اندازه چند میلیون هزینه مشاوره براش ذخیره میشه. و همینطور هر شخصی که مایل بود تا روابطش بهتر بشه بخونه. طولانیه پیشاپیش عذر میخوام.

    البته قبل از همه چی من این رو بگم که یه بسر جوان هستم. اول از همه میخوام بگم از دیدن جواب ها در این تایبیک خنده ام گرفت واقعا و خندیدم البته همراه با یه حس

    تاسف و ناراحتی موقت (که قبلا داشتم و الان خداروشکر ریشه مشکلات رو بیدا کردم و از هیچ جهت دیگه نگران نیستم و خوبی این قضیه اینجاست که همیشه لبخنده هست چون علت ناراحتی رو اگه بفهمی دیگه ناراحت نمیشی یا کمتر ناراحت میشی) که من اینجا چیکار میکنم بین ادمایی که درکی از نیاز های متقابل ندارن؟! واقعا خیلی خوب شد که دیر نفهمیدم و مثل خیلی از ادم های این جامعه به کینه و تنفر از جنس مخالف نرسید. الان میتونم درک کنم هر دو جنس رو. هم جنس خودم و هم جنس مخالف.
    باشه من یکم توضیح میدم درباره این نیاز ها تا کمی روشن بشید و امیدوارم کمکی کرده باشم تا روابطتتون بهتر بشه یه سری راهکار هم میدم.

    اول از نیاز جنس خودم صحبت میکنم (چون باالتبع شناخت بیشتره) :
    معلومه! نیاز به رابطه جنسی. ولی هر مشکلی که پیش میاد نباید اون رو به خاطر رابطه جنسی قلمداد کرد!
    اصلا بیاید از جوامعی که توشون نیازها جواب داده میشه صحبت کنم. در اونجا نیاز های اولیه یه زن یا دختر (امنیت، ازادی بیان و عمل، استقلال شخصیتی و شغلی، تحصیلات و ...) در کنار نیاز های یه مرد یا یه پسر (احترام **** این هزار ستاره بزنم کمه. در ایران فکر این میشه که علت اصلی نارضایتی یه مرد یا پسر رابطه جنسی هست ولی خیر. اولین مورد احترام هست یعنی اون ابهت و عظمت مردانه که باید باشه مورد احترام قرار نمیگیره از جنس مخالف. یعنی منظورم دید بزرگ بینی به مرد نیست به هیچ وجه. منظورم اینه که مرد باید احساس کنه که مثلا "میتونه" یه زن رو در کنترل داشته باشه (بر حسب غریزه جنسی) یعنی بتونه که تغییراتی که میخواد رو انجام بده و اگه بخواد بتونه با رضایت طرف مقابل رابطه جنسی هم داشته باشه. (پس اول شد احترام و بعد رابطه جنسی). ولی از اونجایی که نیاز های زنان تو این جامعه براورده نشده! نیاز های خیلی اولیه رو میگم یعنی امنیت و ... براورده نشده پس از این لحاظ یه خلا تشکیل میشه انگار و این جنس بیشتر حالت تدافعی میگیرن و محتاطانه عمل میکنن. محتاطانه عمل کردن یعنی اینکه من ایندم چی میشه وقتی امنیت نیست ایا میتونم سرپناهی پیدا کنم ؟ (همسر خوب) و این فکرا بیشتر میشه. از طرف دیگه شرایط جامعه طوری هست که استرس و مشکلات زیاده و این باعث میشه دخترا بیشتر به سمت امنیت بیشتر برن یعنی ازدواج به جای رابطه جنسی در دوستی (البته خود شکل گیری دوستی با جنس مخالف به شکل عمیق "تاکیدم عمیق هست نه سطحی" ) یعنی رابطه جنسی در قالب ازدواج رو در ازای داشتن امنیت ترجیح میدن و در طرف مقابل نیاز های یه پسر که احترام باشه و نیاز به رابطه جنسی به هیچ وجه بهش جوابی داده نمیشه و تنها راه انتظار برای ازدواج هست!
    هر دوی این حالت ها یعنی منتظر بودن برای ازدواج برای امنیت بیشتر و منتظر بودن برای ازدواج برای رابطه جنسی نابود کننده هست و همین مشکلاتی که در جامعه هست البته در ببین کسایی که ازدواج نکردن شکل میگیره. دختران و پسران از همدیگه متنفر میشن چون نیازها به هیچ وجه جواب داده نمیشه.

    به شخصه من خودم از زمان کودکی یکی رو دوست داشتم در حدود 17 سالگیم شنیدم میخواد ازدواج کنه. اون روز بالای یه کوهی بودم صبح تا شب از جام ت************ نخوردم و فقط منظره رو نگاه میکردم و اینکه پس من چی؟ چرا به نیاز من احترام گذاشته نشد؟ حالا چرا ازدواج؟؟ این اخریه برام سوال بود. میشد دوست پیدا کنه. بله همین مشکل نیاز به امنیت بود. چند سال طول کشید تا فراموش کنم ولی وقتی با همسرش میبینم سخته تحملش و احساس میکنم قلبم تیکه تیکه میشه برای همین هیچوقت تا حالا نتونستم وقتی مهمان میان بشینم کنارشون صحبت کنم فقط اوایل ازدواج تبریک گفتم و واقعا خوشحال بودم ولی خب بالاخره ما هم دلی داریم. میگفتم که خودش میدونست دوسش دارم میتونست بهم بگه اینطوریه قضیه. ای ولی گذشت تنها چیزی که فکرش رو کردم گفتم امیدوارم که به عنوان کسی که یه زمانی دوسش داشتم خوشبخت بشه باهاش به ایتالیا رفتن به امریکا رفتن به همه جا فکر میکردم یه زمانی.

    الان در مورد تجربیات دوستی خودم بگم. یه دوران برای اولین بار با یه دختری دوست شدم و واقعا از همه لحاظ به جز دروغ گفتن هاش برای اینکه منو نگه داره البته ازش خوشم میومد در حقیقت عشق اول واقعیم بعده اون موضوع بود یه عشق واقعی و واقعا شخصیت ام اون موقع شکل گرفت تا حدود خیلی زیادی (به جز بخشی که با رابطه جنسی میتونست شکل بگیره) .
    اون موقع هم مشکل اصلی اون رفیقم همین امنیت و امنیت و استقلال شخصیتی و شغلی بود ولی تفاوتی که داشت شاید با بقیه دخترا این بود که زیاد سخت گیر نبود و درک زیادی داشت از نیاز هام. بعده اینکه به هم تونستیم اعتماد کنیم من خیلی بهش توجه میکردم و از همه لحاظ سعی میکردم بهش انرژی و امید بدم چون به نظرم انرژی یعنی در مرد تولید میشه و به زن منتقل میشه(در قالب توجه و رابطه جنسی) و وقتی نیاز باشه به مرد برمیگرده (مواقعی که مرد نیاز به احساسات داشته باشه و همچنین مرد احترام بخواد یعنی اینکه زن در دسترس هست برای رابطه جنسی و همچنین مواقعی که در مشکلات نیاز به حمایت عاطفی زن هست) و این خوشبختانه در قالب توجه و ... برمیگشت. مثلا من خودم عادت داده بودم طرف مقابل رو که مثلا وقتی نیاز باشه ببوسمش یا ببوسه. (این رو برای شما دخترا گفتم. سعی کنین طرف مقابلتون رو با اینکار بتونین نگه دارین. این حداقل کاریه که میتونین هم اون ویژگی احترام رو به طرف بدین و هم برای رابطه جنسی امیدوار نگه دارین و باعث میشه طرف از رابطه نره بیرون یا باهاش مشکل اساسی پیدا نشه)


    در رابطه های بعدیم که در اوایل ادم های با سن بیشتر بود مشکلات اساسی شروع شد و سوالات برام بولد شدن. برای طرف های مقابل هم همین کارارو کردم و حالشون کاملا خوب شده بود و خودم هم لذت بردم ادمایی که بیشتر در راستای ویژگی جنسیت شون میخوان حرف بزنن و جلب توجه کنن و توجه بشه بهشون.
    ولی در ادامه مشکلات شروع شد. من تا تا یه جایی از دوستی سعی کردم تحمل کنم شاید طرفای مقابل سخت اعتماد میکنن به دلیل وضعیتی که هست ولی دیدم خیر صرفا نیاز های خودشون رو میبینن و هیچ نشانه ای از این که بخوان نیاز من رو بهش توجه کنن نیست (نیاز های اولیه من : احترام مردانه و توجه جنسی) مثلا نیاز به صمیمی بودن و یا چیزی که من خودم میخواستم (مثلا بوسیدن و امثال اینا که رابطه جنسی محسوب نمیشه) ولی اون رو هم توجه نکردن و من که دیدم هیچ یک از نیاز هام جواب داده نمیشه بهانه های مختلف اوردم (چیزی که در زندگی زناشویی در ایران تا دلتون بخواد هست در بین مردای ایران در زندگی شون. مثلا زن نمیتونه بفهمه چرا مرد ناراضی هست و دلیل اینه که نیاز های اصلی اش که در اول احترام و رابطه جنسی باشن براورده نمیشن) و سعی کردم از روابط خارج بشم و همین کارو هم کردم. احساس کردم اون حس مردانگی که باید باشه نابود شد(همون نیاز احترام و عظمت مردانه) چون طرف های مقابل چون توجهی دریافت نمیکردن از هیچ جا وقتی توجه رو دریافت کردن احساس خود برتر بینی مثل اینکه طرف مقابل همیشه هست و درکی از نیاز های من نداشتن. چند سال گذشت و من چون شخصیت ام از این لحاظ دچار خدشه شده بود یه پوچ گرا شدم ( از دلایل پوچ گرایی تو ایران به جز مشکلاتی که هست ، در مورد جنس خودم براورده نشدن نیاز های اولیه هست).

    چند سال گذشت تا تونستم دوباره شخصیت خودم رو از اول بسازم از اینکه دوباره بدونم یه ادم هستم و میتونم نیاز های اولیه خودم رو براورده کنم یا نه. ایا اصلا هیچ میتونم با جنس مخالفم رابطه جنسی داشته باشم؟ ایا هیچ میتونم ازدواج کنم؟ از لحاظ ظاهری و شخصیتی کم نیستم در دانشگاه دخترا و حتی پسرای زیادی میخوان بهم نزدیک بشن ولی این رفتارا اون شک ها رو در من ایجاد کرد.

    سوالی که برام پیش اومده بود اینه که چرا افرادی که دوستایی از جنس مخالف دارن حالشون کماکان بده و تنفر از جنس مخالف دارن؟ این برام سوال بود اینم بررسی کردم . دلیل اینه که روابط سطحی بودن. باید روابط عمیق باشن تا شخصیت شکل بگیره. چند تا از دوستای دانشگاهی که خودم باهاشون کات کردم مثال بزنم. یکیشون صرفا میخواست من دوست دانشگاهی اش باشم (دوست اخر من که اتفاقا یکی دو روز پیش کات کردم) و فقط باشم که تنهایی نکنه همون چیزی که این روابط سطحی تو ایران دارن. یعنی خیلیا باهم دوستن ولی در عین حال چون شرایط بده و درکی از نیاز ها نیست، در حد سطحی باقی میمونه و به نیاز ها جواب داده نمیشه و بدتر از اون اینه که به عنوان یه پسر ، جنس مخالفم میتونه ازدواج کنه ولی من نه یعنی جنس مخالفم میتونم بهش توجه کنم و بعد هر وقت بخواد ازدواج کنه ولی من نمیتونم رابطه جنسی داشته باشم در ضمن ازدواج هم نمیتونم بکنم به این زودی ها! (چون برنامه خودمم رو دارم شایدم ازدواج نکنم باید ببینم چی میشه) پس در این وسط اگه توجه کنم و رابطه عمیق بشه خودم نابود میشم و اگه هم دوست باشم و توجه نکنم طرف مقابل نابود میشه پس قبل از عمیق شدن دوستی باید کات کرد.

    من در مورد دوستی های معمولی و سطحی (مثل بیشتر دوستی های ایران) صحبت نمیکنم چون اینا یه مسکن خیلی موقت هست و اگه یه ادم کمال طلب باشی و بخوای وارد این روابط بشی نابود کننده هست.

    در تمام روابطم با جنس مخالف، جنس مخالف که اوایل حالشون بد تحویل گرفتم، بعده یه مدت حالشون عالی بود حتی همین اخری که به نظرم سطحی ترین رابطه ای بود که داشتم (بعده یکی که کلا اصلا شروع نشد(یه دوستی اینترنتی)) طرف مقابل دپرس و افسرده بود و بعده کلی توجه حالش بهتر شده بود و بهش میگفتم "تو فقط لبخند بزن" اونم با خوشحالی گفت باشه چشم عزیزم. این تنها صمیمی صحبت کردنی بود که ازش خاطره اش رو داشتم!!! در مورد مرز های دوستی داشتیم حرف میزدیم بهم گفت میخوام در حد یه دوست دانشگاهی باشیم! چون بعدا ازدواج میکنم! حتی بعده ازدواج ممکنه همسر نذاره با تو باشم مثلا! من دیدم طرف مقابل خیلی دنبال توجه هست ولی در عین حال من هیچ یک از نیاز هام از اول براورده نشده و نخواهد شد و صرفا وقتی باهاش یه بار کات کرده بودم یه ایمیل خیلی صمیمی داد خیلی خیلی صمیمی و من فکر کردم شاید بخواد تغییر کنه برگشتم ولی خیر که خیر. هر دو حق داریم. اون نیاز به امنیت داره نگران اینده هست و منم نیاز های خودم رو دارم. از این لحاظ مقصری اصلا وجود نداره. نباید تنفر هم باشه اصلا اگه درک باشه که وضعیت چطوره و تقصیر ما نیست.


    یکی هم بود دوستی (نافرجام!!) اینترنتی بود که با یه کسی که بیشتر از سن خودم بود داشتم. ازش خوشم میومد و این مورد هم مثل موارد قبلی حالش خوب شده بود و در کنار تنفر شدیدی که از جنس مخالفش داشت و داره میگفت میتونم یه دختر رو خوشبخت کنم. این مورد هم همینطور بعده یه مدت حالش خوب شد بعده حرف زدن و توجه کردن بهش ولی بازم دیدم نیاز های خودم بی پاسخ موند که موند منم تنها گزینه رو انجام دادم یعنی اومدن از دوستی سطحی بیرون. شخصیت ام دوباره نابود شد و طرف مقابل هیچ ایده ای در این باره نداشت. وقتی فکرش رو میکنم یه سنگینی رو قلبم حس میکنم. ولی سعی کردم ضعف های شخصیتی که داشت رو طوری کمک کنم برطرف کنه به صورت. چون با این حالتی که پیش اومده بود یعنی شخصیت نابود شده نتونستم با لحن اروم بگم چطور و سعی میکردم در قالب استرس زا کاری کنم رفتارا عوض بشه و کمی شد. هر از گاهی با اینکه اصلا ارتباطی شکل نگرفته بود بهش پیام میدادم و انتظار دیگه ای داشتم میخواستم طور دیگه صحبت کنه تا بتونم ببخشم و زخم روحی خودم بهتر بشه ولی حتی جواب نمیداد و همین طور گذشت و من چون شخصیت ام از این جهت اسیب خورده شده بود حالم بد شد و پوچ گرایی شدید تر شد.


    حالا جالبه که اتفاقی در وب سایتی دیدم که نوشته بود که من یه دختر شکسته ام. منو برای رابطه جنسی میخواد و دارم تحقیق میکنم! سوالی که برام پیش اومده بود این بود که چطور وقتی کسی رو ندیدم تو واقعیت و اصلا نمیدونم کی هست بخوام رابطه جنسی داشته باشم؟ (حالا جدا از وضعیت الان این فرد که رابطه جنسی عاقلانه به نظر نمیرسه!) بعدا دیدم یه سری فعالیت هایی میکنه میخواد ارتباط برقرار کنه. برای اینکه این وابستگی غیر واقعی تموم بشه سعی کردم طوری به طرف مقابل رفتار کنم که فکر کنه برای رابطه جنسی میخوامش! در صورتی که اصلا نمیدونم این ادم کی هست و چه شکلی هست و اصلا چرا هست.

    من بعده چند سال کم کم دارم شخصیت ام رو دوباره میسازم و تا حد زیادی هم اینکار رو کردم و دیگه اینطور چیزا برام عادی شده ولی فرقی دارم من از یه جهاتی! من تنفر ندارم به هیچ کس . چون شرایط رو درک میکنم (با اینکه بارها و بارها صدای خرد شدن خود شخصیت ام رو شنیدم به دلیل همین نبودن درکی که از جنس مخالف هست). ولی تنها تصمیمی که تونستم بگیرم برای اینکه بتونم همه رو ببخشم این هست که بیخیال هر گونه روابطی در ایران بشم حتی ازدواج چون یاد اور خاطرات گذشته میشه و یا اینکه دوباره روز از نو روزی از نو. حتی اخرین تلاشم رو کردم این اتفاق نیافته و حدود یکی دو روز قبل درخواست کمک کردم ولی توجهی نشد ولی از اونجایی که شخصیت ام رو تا حدودی ساختم ، زیاد ناراحت نشدم فقط بهترین تصمیم رو گرفتم و از اخرین رابطه اومدم بیرون و هرگز در ایران به دنبال توجه به جنس مخالفم نیستم و نخواهم بود (با تمام احترامی که قایلم در عین حال) و برای من هم مهم نیست اگه کسی زجری بکشه و نیاز به کمک داشته باشه چون هر گونه تلاشی زخم های روحی منو که هیچ درست نشدن یادم میندازه. اونم یکی دو مورد نیست که بگم ببخشم یادم بره. بخشیدن میتونه ادم ببخشه ولی اون الکتریسیته که تو مغز در قالب خاطرات ذخیره میشن این اجازه رو بهم نمیده و اگه حتی فکر کنم میترسم اشتباهی ازم سر بزنه و بخوام اسیب بزنم به کسی. به نظرم هیچکسی نباید انتظاری داشته باشه در این وضعیت.


    حرف اخر اینکه ایران هیچوقت درست نمیشه چون این اموزش هارو باید از زمان کودکی بدن نه از خانواده بلکه از درون جامعه. صرف اینکه که من اموزش ببینم به هر صورت کافی نیست چون موجود اجتماعی ام. رابطه جنسی به عنوان یه پسر حق من هست و این در ذات من و هر موجود دیگه ای هست.
    حرف اخر اینکه تو این وضعیت

    با تمام ارزو هایی خوبی که در تک تک روابط گذشته ام داشتم، میخوام بهترین شخصیت ام رو خارج از محیط اینجا بسازم و هیچوقت شخصیت کامل شده ام رو با هیچ شخصی از جنس مخالفم تو ایران شریک نشم ولی نه با تنفر صرفا با تمرکز روی کارم و آینده ام ولی لبخند میزنم به جنس مخالفم، متنفر نیستم چون میدونم این اشتباه شون نیست چون اگه شرایط طور دیگه ای بود الان به وسیله همین ادم ها خوشحال بودم ولی در عین حال دلم شکسته و حتی دو بار که یکی با خواهرم حرف زدم و یه بار هم که با مادرم دیروز حرف زدم هر دو گریه اشون گرفت. من یه مردم شایدم نتونم ناراحتی ام رو نشون بدم تنها راه شاید این باشه که روی بقیه ادم ها خالی کنم و متنفر باشم ولی تنفر ادم رو نمیذاره پیشرفت کنه برای همین با تلاش کردن برای اینده ام میخوام این درد کمتر بشه. راستش رو بخواید همیشه احساس سنگینی میکنم روی قلبم و وقتی فکر میکنم بغض سنگینی رو گلوم پر میشه وقتی به اون خاطرات فکر میکنم.

    تنها راهی که مونده اینه که وقتی هیچ کسی نیست تخلیه روانی کرد (نیمه شب) و فقط تلاش کرد.

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2020
    شماره عضویت
    45805
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ميخوام دوست پسر قبلیم رو فراموشش كنم...

    میتونم این رو باور کنم که فضاپیمای خودم رو بسازم و برم مریخ
    ولی اون پوچ گرایی که در مورد ازدواج و ارتباط با جنس مخالف از جنس مخالفم در ایران عایدم شد منو به شک انداخته که:

    "ایا در ایران اصلا میتونم در روابط با جنس مخالفم به جایی برسم؟ ایا اصلا هیچ دختری منو قبول میکنه؟ ایا کسی از من خوشش میاد؟" و بده مرد مهر طلبی داشته باشه و زود رنج باشه ولی این دو تا به این دلیل هست که سخت با خودم جنگیدم تا خاطرات بد رو خودم بهتر کنم ولی نشد. ولی الان که راه حل رو پیدا کردم مدتی میشه هر دو در حال بهتر شدن هست و شخصیت داره شکل میگیره. بدیش اینه که این وضعیتی که جنس مخالفم بی اختیار ایجاد میکنن در قالب انرژی منفی بر میگرده به خودشون ولی تقصیری ندارن.

    الان بهتر شد به نظرم. بهترین تصمیم بود : )

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد